شاید تو ...
شاید تو ...
راهگشایمان باشی...
اگر نمی دانیم راز کیهان را...
یا ...
اگر نمی دانیم پشت آن پرده ی تاریک ..
پشت آن که می نامندش سیاهچاله ی نابینا...
چیست...
شاید تو بدانی
و
بگیری دستهای ناتوانمان را
و
با خود ببری ما را به قله ی کوه قاف
و
نشانمان دهی
راه سرزمین روشنایی را...
به گمانم تو می توانی...
به گمانم تو می توانی....