گاهی برای رسیدن به هیچستان
لازم نیست که کتابی فلسفی بخوانی و با ژستی روشنفکرانه
سیگاری دود کنی
و
به نقد دنیا برخیزی.
برای سفر به دیگر سو
کافیست از جنس فرودستان مصیبت دیده باشی
تا
گوشه ای کز کرده
و
با بهت بنگری
که آب های خشمگین گل آلوده
هیچ را با خود
از بیغوله ات
به دریا ریخته اند
و تو همانی
که قبل از سیل بوده ای
همان دست های خالی
همان پاهای نحیف
همان سفره ی بی نان
همان تنهایی ترسناک
همان هیچستان همیشگی!