باشد که تابستان است
اما..
من سرد م است...
من تنهایم...
و ناخرسند از این اوضاع..
خوب می دانم...
که ستارگان سخن نمی گویند...
فیزیک در معادلاتش غوطه ور است
و سیاهچاله ها برای بلعیدن آماده اند...
من سردم است
من تنهایم
و مشتاقانه ...
چو خرده هیزمی دور افتاده از کومه
به انتظار اشتعال
خواهم ماند...