کاری نکرده ام...
نه جامه ای تیره بر دل چرکینم نشانیده ام...
ونه قطره اشکی شفاف بر صورتم دوانیده ام
تنها می دانم
که نمی دانم چرا این روزها برایت ساعتها
در سکوتی مضطرب
راست قامت
ایستاده ام...