امروز یعنی بیستم خردادماه 1399 از 55 نفر دهمی آزمون گرفتم.
توی این بیست سال تدریس، برای اولین بار بود که خودم موقع آزمون بالای سر دانش آموزها نبودم،
بعد از اتمام زمان آزمون، ناله ها بلند شد.
اون هم 55 ناله ی متفاوت آبدار!
چرا که همه سنگ خودشون رو به سینه می زدن که حق ما ضایع شده و شما ظالمی و رحم نداری.
ناله هایی متفاوت از جنس ....
وقت کم...
سر کار بودیم....
بیمارم....
پرستار بیمارم ....
فصل 3 رو نخوندم....
سخت بود....
نت ضعیفه ....
نت قطع شد...
هنگ کرد...
جیمیل خرابه....
لینک کار نمی کنه....
خوابم برد...
استرس داشتم...
اسمم رو ننوشتم....
سیستم باگ داشت...
سوال اشتباه بود....
و .......................
و من یک تنه گوش بودم و فقط می شنیدم تا این که ناخودآگاه به یاد پروردگار تنها افتادم .....
که مثل همین آزمون آنلاین، به طور نامحسوس، تو زندگی همش امتحانمون می کنه
و با کرور کرور موجود کج و کوله سر و کار داره ....
همشون هم صبح تا شب سوال پیچش می کنن...
همش ناله می کنن....
همش درخواست می کنن...
باهاش قهر می کنن..
باهاش آشتی می کنن...
بهش کافر می شن....
بهش ایمان میارن....
یواشکی بهش دروغ میگن....
خدایا.....
تازه امروز فهمیدم که
چه سخته کارت...
چه سخته قضاوت...
چه سخته راضی کردن همه...
چه سخته بهشتی ها رو پیدا کردن ....
واز همه مهم تر چه سخته تنها بودن...
واقعا خدا قوت پهلووون.......